ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گمونم خیلی وقته یه چیز درست و حسابی ننوشتم در واقع به " غار تنهایی " خودم پناه بردم این ماه از لحاظ شغلی روزهای پر استرس رو پشت سر گذاشتم -گمونم دارم مثل قصه دکتر ارنست در جزیره گنج می نویسم!!- با این که آغاز خوبی رو تجربه کردم و در نوع خودم پیشرفت های چشمگیری داشتم این روزها نوعی کساد و روزمرگی روح و روانم رو آزار می ده حس می کنم کمی جا افتاده تر شدم و از شر و شورهای روزهای گذشته خبری نیست شاید جای نوشتن این چیزها اینجا نباشه اما لااقل کمی سبک می شم! با خودتون می گید چرا این چیزها رو با کسی در میون نمی زاره و اینجا مطرح می کنه خوب! این بر می گرده به بخشی از روحیات و تفکرات من که زندگیم رو تحت و الشعاع خودش قرار داده دلم نمی خواد اطرافیانم رو غمگین و ناراحت ببینم از این که غصه هام رو به کسایی بگم که برام دل می سوزونن و ناراحت میشن رنج می برم بنابراین می خندم و به روم نمیارم گاهی در تنهایی و خلوت خودم و با خودم حرف می زنم و درد و دل میکنم اما دیگه به اینجام - دست زیر چانه- رسیده لازم بود جایی می گفتم که خو شکر خدا گفتم .
امروز به خاطر یه مسئله کاری با ناراحتی وارد اتاق مدیر شدم "جلسه کاری داشت اما به گرمی با من برخورد کرد می دونم که انسان شریفیه و احترام همه رو داره خیلی برای من دل می سوزونه خیلی از موفقیت های کاری ام رو بهش مدیونم" چند دقیقه مات و مبهوت موندم حرفم رو یادم رفت و بدون این که حرفی بزنم فقط یه عذرخواهی کوچیک کردم و از اتاق زدم بیرون و ..
نمی دونم چرا اینقدر خسته ام از همه برنامه هام عقب می مونم و کارهام درست پیش نمی ره انگار دنیام به آخر رسیده..
همه ما بعضی وقتا همین جوری میشیم! و در اون برهه از زمان فک می کنیم دنیا به آخر رسیده ولی اینطور نیست زندگی و البته دنیا داره طبق روال معمول خودش پیش میره.و همچنان در جریانه.
ایشالاه که هر چه زودتر بتونی از این طوفان عبور کنی!
به کارهای خوبت و به موفقیت هات فکر کن
ای بابا این چه حرفیه میزنی داداشی
تو قصه ها حرف دل رو مینداختن و تو بطری و میسبردن به دریا... الان هم بنویسش تو وبلاگ و دریای مجازی....
حتما خسته اید بزنید به کوه و دشت شکر خدا این یه قلمو تو ایران بهترینهاشو دارید
معلومه خیلی ناراحتی کاوه جون به چیزایی که تو زندگی برات با ارزشن فک کن به کسانی که دوست دارن فک کن ما همیشه دوستت داریم و بیادتیم
راجع به ابراز احساسات شما ممنونم از سایر دوستان هم عذر خواهی میکنم بابت این که به نظرات پاسخی ندادم کمی خسته ام از همه ممنون
باشه کاوه جون تو هر وقت بیای اشکال نداره به مشکلاتت برس و استراحت که وقتی برگشتی باید برای همه آپام کامنت بذاری
راستی داداشی جات خیلی خالیه
کاوه واقعا به نظرت احتیاج دارم لطفا زود بیا
نمیای ولی بازم آپم
نمیدونم مشکل از طرز زندگی کردن ماست یا جایی که توش زندگی میکنیم !
روزمرگی جزئی از ما شده ، همه از همه چی خسته ایم !
سلام
جمله قشنگی گفتین "روزمرگی هم جزئی از ما شده!!"
اما هیچ دوست ندارم این پست من احساس غم انگیزی از زندگی به کسی بده منم بهترم و انشالله به زودی دوباره می نویسم اگر خدا بخواد، ضمنا از شما و همه دوستان عزیزم ممنونم که توی این مدت من رو تنها نذاشتن
خوبیه زندگی اینه که چه خوب چه بد موندگار نیست میگذره.... این نیز بگذرد
ببینم منضورتون از کاوه خاص چیه؟ مگه شما با دیگران چه فرقی دارید؟
salam
in karetoon tahsin mikoanam
بابا رفتی که برگردی مثلا !
من قهر نیستما
آپم بدو بدو خودت ام آپ کن
سلام!
حالا ما حس نوشتالوژیکمون گل کرده و به هیچ وجه من الوجوه حاضر به نوشتن نیستیم! شما دیگه چرا؟!!!
راستش چند بار هم اومدم بنویسم نشد که نشد! نمی دونم چرا!
و علیکم السلام
شاید وقت اون رسیده که هر کدوم از ما به دنیای حقیقی و واقعی خودش برگرده خیلی غم انگیزه که آدم با چیزهایی انس بگیره که هرگز به اونا نمی رسه.. برات آرزوی خوشبختی دارم.
شاد باشی گلم
donya be akahr nemirese inhame sale ke migarde o bazam migarde ba admhaiim ke e akahr miresim,
ghibatetooon tooolani shod
khastam hali beporsam
فقط ممنونم که اومدین امیدوارم یه روز دوباره بنویسم بلاگ اسکای آیکن گل نداره یه سبد گل رز تقدیم به محبتتان
سلام کاوه...
امینم...
دوست داشتی بهم سر بزن:)
سلام.
خیلی دلم هوا کرده یا هر چی!! که شما بیای و بنویسی! خیلی!
مخلص کلوم دلم واستون تنگ شده! نا پیدایی!!
کاش دوباره می نوشتی هر چند کوتاه!
من دلم نوشته می خواد از این جنس!!!
راهشو بلد نیستم چطور میشه یه نفر رو به زور مجبور به نوشتن کرد؟!