عابر بی ادعا

بدون شرح

عابر بی ادعا

بدون شرح

آن روز..

 

خوب.. باید بگم کار آسونی نبود به هر حال چه خوب چه بد به بلاگفا عادت کرده بودیم محله روزانه نویس های بلاگفا خاطرات زیادی رو برام به وجود آورد ؛ یه محله شلوغ و پر رفت و آمد در مرکز شهر مجازی ما.. مدتی رو مریض بودم! خیلی ها به عیادتم اومدن امین! سوگل و لیلی .. خواسته یا ناخواسته بیماری من اوج گرفت و من رو زمین گیر کرد.. بزار شناسنامه ام رو ورق بزنم.. کاوه حالا دیگه ۲۴ ساله و متولد پردیس من!! راستی شنیدم محله پرسی کلاب هم توی طرح بزرگراه قرار گرفته چند روز پیش سری زدم دورش رو نوار زرد رنگی کشیده بودن و یه تابلوی بزرگ قرمز رنگ رو جلوی ورودیش گذاشته بودن گمونم دیگه راستی راستی میخوان خاطرات روزای بچگیمو زیر بتن دفن کنن می تونم صدای خورد شدن بغض ها و گریه هام رو از زیر غلتک ها بشنوم روزی که امین رفت! سوگل ننوشت و لیلی سر نزد! تصمیم گرفتم که بلاگفا رو ترک کنم جایی که حالا دیگه من رو نمی خواست و حالا حتی رنگ دیوارهای اتاقم زرد بود..

نظرات 3 + ارسال نظر
سوگل شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.yaddasht88.mihanblog.com

پرسی کلاب هم پرسی کلاب قدیم! الان خیلی لوس و بی مزه شده!!
مثه اینکه اینجا موندنی شدی نه؟!
ما چقد همسنیم!!!

بعله.. با شما موافقم! قدیم! و گمان کنم که خو یه جورایی آره موندنی شدم می دونید گاهی فکر میکنم تا آخر عمر این کار رو ادامه بدم و شاید توی صد سالگی (البته امیدوارم به این واژه خوشبینانه خورده نگیرید) وبلاگم باز هم عابر بی ادعا باشه و اون وقت توی پروفایلم می نویسم یادت بخیر!! یادت به خیر.. واین ته ماجراست.

امین.آ یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ق.ظ http://?

پیر شدی جوون........
هِی هِی هِی هِی.......جوونی کجایی که یادت بخیر(اصلاً بهم نمیاد)....
من همیشه دوست داشتم یک نویسنده بشم با این که در انشای *دوست دارید در اینده چه کاره بشوید* نوشتم خلبان!!!....اما دوست دارم داستان کوتاه بنویسم.....من اگر یک روز خواستم برگردم به جرگه ی وبلاگ نویسان(امراً) اون موقع جای روز نوشت داستان کوتاه مینوشتم.....
من پیش نهاد میکنم شما وبلاگت رو دوباره مثل قدیماش کن.....اون موقع کلی نوشته هات رو دوست داشتم مخصوصا طنز های جالبش رو.......
موفق باشی.....یاعلی

این که میای خوبه..
اما نمی دونم چرا دلم میگیره!
شاید به خاطر اینه که وبلاگت رو بستی و روابطمون یه طرفه شده..
خو.. به هر حال دلم واست تنگ شده واسه نظرتم ممنونم چشم داداش کوچیکه
سعی میکنم به روی دنیا بخندم گرچه می دونم روی خوش نشون دادن به دنیا فایده ای نداره!!
این تیکه اش رو باید سانسور میکردم ولی دلم نیومد "خیلی بامرامی دوست دارم با معرفت"
حالا دیگه احتمالا سیستم فیلترینگ ایران چشش می خوره به این کلمه و در این وب رو هم تخته می کنه میشیم ارواح سرگردان این دنیای مجازی درست مث خودت
گل برای تو..

سیدنا و نارگیلنا شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://coconut1.mihanblog.com

سلام عمو کاوه ...مرسی که آمدی ...

من هم از بلاگفا کوچ کردم. کوچ که نه منو مسدودم کردند بی معرفت ها ... اونهمه نوشته و زحمت ... بی معرفت ها ... ولی گورپدرش!

بازهم اینجا هم شیطنتهایم را ادامه خواهم داد!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد