عابر بی ادعا

بدون شرح

عابر بی ادعا

بدون شرح

روزگار من..

 

 

دیدم اگه الان ننویسم دیگه معلوم نیس تا کی بتونم بیام این شد که تصمیم گرفتم همین حالا که هستم چند جمله ای از درد دل هام بگم حالا اگه یه روز ما وقت نکردیم سری به وبمون بزنیم و به قول معروف "زر به کوره داشتیم" دیگه باید اسم مون رو توی کتاب رکوردهای گینس بنویسن که : مگس مرد از این خلوتی! و لا اقل "آشنایان قدیمی" نباید سری بزنن و حالی بپرسند و مطمئن شوند که "..."  

ساعت ۴۵/۲۰ از راه پله های مارپیچ موسسه  پایین دویدم و خودم رو به خیابون رسوندم فکر میکنم که اون لحظه من حداقل چند هزارمین مردی بودم که برای رسیدن به موقع به خونشون تلاش می کرد (تکرار "به" در این جمله نشان از یک تیک عصبی مربوط به ! به.. به!! خاص این ایام "به" دارد که معمولا آقایون به اون دچار می شن و البته شدت و ، حدت اون بسته به شرایط متفاوته ) تقریبا آمار حاضر آقایان حاضر در محل به ۳ تا ۵ برابر همین ساعت در شرایط معمولی رسیده بود وضعیت ترافیک و رانندگی افتضاح بود و بنده به شخصه گمان نمی کردم با این وضعیت به منزل برسم البته ممکن بود نمونه ای از این جنس نادر (ماده تبصره: جنس نادر مذکر بوده به همین دلیل نویسنده برای بیان آسان منظور خود از آن بهره می گیرد لذا اگر به جای این نام مثلا میترا ، مریم یا مرضیه نماد جنس مذکر بودن لابد به جای جنس نادر! جنس میترا، مریم یا مرضیه مورد استفاده قرار می گرفت)  - را هم بیابیم که در خانه یا محل کار نشسته باشد یا روی مبل لم داده و سریال مورد علاقه اش را نگاه کند و پوست تخمه ها را هم تف کند توی حال ( یا اتاق نشیمن یا خواب و..) و اصلا هم ککش نگزد که روز زنی هست و عیالی و مادری و خواهری و دختر آبجی که جدیدا مدعی شده و روز زن طلب عیدی می کند! ولی ما جز این گونه ی در حال انقراض از آقایان نیستیم و اصولا در دسته ی زد زد ها (بعضی ها می گویند انجمن زن زلیلان بدبخت برخی هم معتقدند که همین واژه می تواند در معنی انجمن فوق سری و مخوف مردان زد زن هم به کار رفته باشد!  که البته از نظر نویسنده نه تنها بعید که به کل محال و منتفی است چرا که طبق روایات مکرر واصله از بی بی جان و صد البته آقا بزرگ که حرفشان سند علی الادله است نسل مردان دود خورده ی آتش چشیده در همان یکی دو دهه ی اول انقلاب سینماهای ایران تماما و به کل منقرض و نژاد اصلاحی چرخه موجودیت بشر را به عهده گرفت! )در هر حال قرق در این افکار ( حالا غرق یا قرغ یا قرق یا غرغ!! دقیقا نمی دونم املای این کلمه رو خجالت کشیدم از دوستان بپرسم البته می تونستم توی اینترنت هم سرچ کنم اما اینترنتی که غورباقه و قورباغه و غورباغه و قورباقه براش فرقی نمی کنه قطعا نمی تونست گره گشا باشه و حداقل زمان زیادی می برد که تصمیم بگیریم این کدوم غورباقه است! بنابر این تصمیم گرفتم از همون قرق استفاده کنم حالا شما هر چی می خوای بگو..)  رسیدم جلو درب  گل فروشی و دویدم تو.. آخ!! ببخشید خانم.. و  با عجله دسته گل پخش شده روی زمین رو جمع کردم و با استرس شروع به مرتب کردنش کردم: جدا عذر می خوام پشت در وایستاده بودین ندیدمتون.. گل رو از توی دستم چنگ زد و با عصبانیت از گل فروشی بیرون پرید! اووووم! خدا به خیر کنه! و برگشتم سمت مغازه دار که حتی وقت نمی کرد جواب مشتری ها رو بده به زور خودم رو رسوندم به شاخه های گل رز و چنتاشون رو برداشتم! خانم ببخشید.. خانم! ببخشین میشه این رو درست کنید.. خانم! خانم؟!! حدود ساعت ۱۰ رسیدم خونه و وسایلم رو ریختم توی اتاق با عجله دویدم توی حموم و شیر آب رو باز کردم و آآآآ  اووووو آآآو!! خو! نمی دونم تا حالا هیچ وقت شده به ۱ دقیقه دوش گرفته باشین یا نه! اونم با آب یخ.. فوری حوله حمام رو از روی جالباسی کندم و انداختم روی تنم ، کمرش رو بستم و دویدم بیرون! آخ.. چیز سلام.. ببخشین الان میام! برگشتم داخل و درب رو محکم به هم زدم و مثل آدمی که جن دیده چسبیدم به در و چند دقیقه توی همون حال موندم ،هق هق کوتاهی سکوتم رو شکست! - آقا کاوه چیزی شده؟! صدا دقیقا از پشت در میومد!! نه .. نه دختر خاله جان چیزه! پسر خاله جان چطورن نیستن اون دور و بر؟! چرا الان صداش می زنم : حمیییییییید!!! بیا کاوه کارت داره.. آآآآخخخخخخخخخ .. -جانم کاوه کارم داشتی!  آخ مرض و کاوه.. چه زود رسیدی پشت در! خورد تو صورتم!‌ از پشت در رفتم کنار ، در حالی که دستم روی صورتم بود گفتم کی اومدین! - الان.. چه جوری اومدین تو؟!! - خوب در باز بود! ببنیم حالا در باز بود باید مثه... مثه !! حالا هیچی باید سرتو بندازی بیای تو؟ - یه نگاه پر از سرزنش و غصه کرد و گفت کاوه!! من همینجوری میام؟! صدا زدم جواب ندادی ترسیدم .. یه نفس عمیق از روی هم دردی کشیدم و گفتم خو حالا.. ببخشید! و رفتم بیرون.. اخ!! دوباره پریدم تو.. یه نگاه به حمید انداختم و با عصبانیت گفتم بفرما بیرون میخوام لباسمو بپوشم!

نظرات 1 + ارسال نظر
سوگل دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://www.yaddasht88.mihanblog.com

خوبه وختی رسیدی خونه با دسته گل رز، جلوت ظاهر نشد وگرنه که فاتحت خونده بود!!!
خیلی خوب و پر حاشیه بود واقعن کف کردم از این ریتم نوشتنتون! ولی نسل آقایون با صلابت و هیبت به کل منقرض شده اینو به عینه دیدم خودم

سلام و ممنون زندگی ما سراسر حاشیه است به قول اصفهانی :
به زمین خوردن دلقک یا در آوردن شکلک
واسه اینه که تو بخندی مثل رسم شاه و تلخک
کفشای لنگه به لنگه می پوشه که هی بلنگه
پای راستش میده جفت پا تا پای چپش بلنگه
واسه نونه واسه نونه تا به کارش تو بخندی
که اگه اینو بدونی تو به دلقک نمی خندی تو به دلقک نمی خندی کفشای لنگه به لنگه می پوشه که هی بلنگه
مى دونه که هر چی سنگه همه پیش پای لنگه
مى دونه که هر چی سنگه همه پیش پای لنگه
پشت این چهره خندون اون همیشه غصه داره
این همه شکلک و بازی واسه نونه در میاره واسه نونه در میاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد